Saturday, August 07, 2004

ما چون دو دریچه روبروی هم.
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هرروز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینه بهشت اما آه ه ه ه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته
زیرا یکی از دریچه ها بسته
نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد


^.^.^.^.^.^.^.^.^.^.^.^.^.^.^.^.^.^.^.^